خانوادهای در یک ساحل زیبا و تمیز روی صندلیهای مسافرتی نشستهاند و با لبخندی بر لب، در حال گاز زدن به ساندویچهای پر از سس هستند. با لباسهایی شاد و رنگارنگ که با دقتی میلیمتری دوخته شدهاند، بینیهایی قلمی، دندانهایی مرتب و درخشان، پوست صاف و برنزه، چشمهای رنگی و ماشین آخرین مدلی که در پسزمینه دیده میشود. قطعا با دیدن این منظره، اولین جملهای که به ذهن میرسد چنین چیزیست: “خوش به حالشون. چقدر خوشحالن!”
گزارۀ بالا میتواند درست باشد، اما تعمیم این تصویر کلیشهای به مفهوم انتزاعی و مبهمی مثل خوشحالی یا خوشبختی قطعا نادرست است.
خوشحالی شبیه آب است، بیشکل و بیرنگ. هیچ وقت نمیتوانیم با قطعیت بگوییم آب چه شکلیست، چون با توجه به ظرفی که در آن جا میگیرد، تغییر شکل میدهد. پس اولین نکته در مورد خوشحال بودن این است که تمامی تعریفها و تصویرهای کلیشهای در این زمینه را دور بریزید.
یکی از بزرگترین تصورهای اشتباه دربارۀ این مفهوم، این است که خیال کنیم خوشحالی یک محصول نهایی است که در لحظه به دست ما میرسد. در صورتی که خوشحالی یک فرایند است و نیاز به ساخته شدن دارد، و تنها کسی که میتواند آن را بسازد، خودِ شما هستید.
در ادامه ۷ راهکار برای داشتن یک زندگی خوشحال را بررسی میکنیم.
یک: توجه به جزئیات
زندگی در عصر مدرن شبیه سفر با یک ماشین پرسرعت است. طبیعی است در این حالت تصویری که از جهان اطرافمان کسب میکنیم مبهم و بسیار کلی باشد. در حالی که بسیاری از معجزات زندگی در جزئیاتی نهفته است که از چشم ما دور میمانند و با زاویۀ دید کلینگر، در دراز مدت ذهن ما یاد میگیرد که هر چه بیشتر این جزئیات را نادیده بگیرد.
کودکانی که در پارک بازی میکنند، جوانهای که در شکاف پیادهروی سیمانی سر برآورده، مورچههایی که گوشۀ اتاق به صف در حال حرکت هستند. دکوراسیون کافهای آن طرف خیابان که از پشت چراغ قرمز دیده میشود یا ذوق و سلیقهای که یک کتابفروش در چیدمان قفسۀ تازهها از خود به خرج داده.
“جزئیات کوچک حیاتی هستند، چون باعث اتفاقات بزرگ میشوند.” جان وودن
همۀ این جزئیات ریز و ظریف میتوانند حس زندگی را درون شما بیدار کنند و برای مدتها در عمق ناخودآگاهتان منبعی برای تولید خوشحالی باشند.
این دید جزئینگر حتی میتواند سطح کار و زندگی شما را ارتقا دهد. گاهی قرار دادن یک شاخۀ گل در محل کار، یا یک تغییر جزئی در ظاهر منوی یک رستوران میتواند در بازدهی کار شما تاثیر چشمگیری داشته باشد.
توجه کنید که دید جزئینگر، علاوه بر ریزهکاریهای زیبایی که برایتان آشکار میکند، میتواند به همان اندازه جزئیات نازیبایی را هم افشا کند. مهمترین نکته در مواجهه با این جزئیات دوستنداشتنی این است که باید همیشه به فکر اصلاح و بهبود باشید، نه دور انداختن یا فرار از مشکل.
دو: درگیر شدن در رقابت سالم
انسان ذاتا موجودی رقابتطلب است و برنده شدن هم یکی از علاقههای تاریخی بشر است. همین حس رقابتطلبی باعث شده در طول هزاران سال پایههای فرهنگ و تمدن و صنعت شکل بگیرد. گاهی این رقابتها در یک گسترۀ وسیع سیاسی اجتماعی رخ میدهند، مثل رقابتی که بین آمریکا و جماهیر شوروی در طول جنگ سرد بر سر سفرهای فضایی شکل گرفت که در نتیجۀ این رقابت رد پای اولین گام بشر بر خاک ماه نقش بست. گاهی هم این رقابتها در گسترۀ زندگی شخصی اتفاق میافتند.
ذات یک رقابت سالم همیشه میتواند سازنده باشد. چون برای برنده شدن احتیاج دارید از دیگری بهتر باشید و برای این بهتر شدن تلاش میکنید و به سطح بالاتری از مهارت میرسید. و چه چیزی خوشحال کنندهتر از رشد کردن؟
علاوه بر این حس درونی، زمانی که شما در رقابتی پیروز میشوید، هورمونهای شادیبخش در بدنتان ترشح میشود و در کنار آن شما به حس رضایتی از خودتان میرسید و به خودتان افتخار خواهید کرد.
البته انتخاب این که در چه رقابتی شرکت میکنید مهم است، سعی کنید همیشه واقعگرایانه به علاقه و تواناییتان نگاه کنید و خود را درگیر رقابتهای سنگینی که فراتر از حد شماست نکنید.
رقابتهای کوچک را هرگز دست کم نگیرید. مثلا میتوانید آخر هفته را با دوستانتان به بازیهای رومیزی مشغول شوید، یا به زمین ورزش بروید و مسابقههای دوستانه برگزار کنید.
سه: انجام یک پروژۀ صفر تا صد
برای خودتان یک پروژۀ شخصی تعریف کنید و روزانه برای انجامش کمی وقت بگذارید. این پروژه میتواند متناسب با علاقهتان هر چیزی باشد، مثلا داشتن یک باغچۀ سبزیجات کوچک، یا ساخت ماکتهای مینیاتوری. پروژۀ شخصی به شما هدف و انگیزه میدهد و برای ساعاتی در روز یا هفته ذهن شما را به خود مشغول میکند. به جای این که سراغ فکر و خیالهای بیمورد بروید، یا ساعتها در شبکههای اجتماعی بین خبرهای ناگوار بیهدف پرسه بزنید، با پروژۀ شخصی، خودتان را سرگرم کنید. ضمن این که ساختن چیزی از صفر و به ثمر رساندنش، حس خوشحالی عمیقی را برای شما به همراه میآورد و اعتماد به تواناییهایتان را نیز افزایش میدهد.
چهار: معاشرت با آدمهای مختلف
به دایرۀ اطرافیان و دوستانتان فکر کنید و سعی کنید آنها را از نظر تنوع تفکر و شخصیت بررسی کنید: اگر این حلقه از تعدادی افراد یکدست و شبیه به هم تشکیل شده است، باید تجدید نظری درباره جمع اطرافیانتان داشته باشید.
سعی کنید از نظر معاشرت خود را در یک حصار تنگ زندانی نکنید. نشست و برخاست با آدمهای متفاوت میتواند دریچههای جدیدی از معنای زندگی را برای شما باز کند و زمانی که خود را از دیدگاههای انحصاری و محدود آزاد کنید، بسیاری از مسائلی که تا قبل از این میتوانست شما را ناراحت کند و آرامش را از ذهنتان بگیرد برطرف میشوند.
پنج: مطالعه و گسترش دامنۀ آگاهی
ندانستن، ترس میآورد. برای همین است که جمعیت زیادی از مردم جهان از شب میترسند، چون نمیدانند در دل تاریکی چه میگذرد.
یکی از دلایل این که ممکن است کسی در زندگی احساس ناراحتی داشته باشد، کمبود سطح اطلاعات و آگاهی است. وقتی از ساز و کار جهان باخبر نیستید، درست مثل این است که در اتاق تاریکی قرار گرفته باشید و ندانید دور و برتان چه خبر است. پس بهترین راه برای نجات از این وضعیت ناراحت این است که چراغی روشن کنید.
ضمن این که مطالعۀ کتابهای خوب و تماشای فیلمهای باارزش، به تنهایی میتوانند حال شما را دگرگون کنند. چون زندگی تمام قهرمانهای جهان شبیه به هم است: هیچ کدامشان خوشحال به دنیا نیامدهاند، بلکه خوشحالی و رضایت از زندگی را برای خودشان ساختهاند. تنها فرق ما با آنها در این است که ما هنوز دست به کار ساختن یک زندگی خوشحال برای خودمان نشدهایم.
شش: برخورد درست با پول
اصلا قصد تکرار جملۀ کلیشهای “پول خوشبختی نمیآورد” را ندارم. حقیقت این است که قدرت پول بسیار بیشتر از این حرفهاست و میتواند زندگیها را دگرگون کند. اما آنچه که اهمیت دارد این است که آن کسی که بتواند با هزار تومان احساس خوشحالی کند، میتواند با هزار میلیارد تومان هم احساس خوشبختی کند.
این مقدارِ پول نیست که میتواند حس خوشحالی را برای شما به همراه بیاورد، بلکه نحوۀ استفاده از آن، احساس شما را میسازد. پس اگر امروز از داراییتان حس خوشبختی نمیکنید، بهتر است در شیوۀ استفاده از پول تغییری ایجاد کنید. خرید به اندازۀ نیاز، کمک به افراد ضعیفتر جامعه، سرمایهگذاری درست، حذف کردن مخارج بیفایده و از همه مهمتر، هزینه کردن برای توسعۀ فردی میتواند رابطۀ مخدوش شما با پول را بهبود ببخشد.
همیشه بخشی از درآمدتان را برای خودتان کنار بگذارید، وقتی این همه برای به دست آوردنش زحمت میکشید، پس حتما سزاوار یک ضیافت اختصاصی به افتخار خودتان هستید: برای خودتان هدیه بخرید، سفر بروید یا خودتان را به یک غذای خوشمزه مهمان کنید.
هفت: بازنگری در سبک زندگی
اگر هیچ کدام از این راههای مختلف برای شما حس خوشحالی نمیآورد، یا فقط منجر به خوشحالیهای کم عمق و گذار میشوند، پس شاید مشکل از جای دیگریست.
شاید شما در زندگی چفت نشدهاید، درست مثل یک قطعۀ پازل که در جای اشتباهی قرار گرفته و تنها راه حل چفت شدنش، عوض کردن جای آن است.
“اجبار چیز بدی است، اما هیچ اجباری نیست که تحت جبر زندگی کنیم.” اپیکور
اگر در رشتهای از سر اجبار درس میخوانید، یا در شغلی مشغول به کار هستید که دوستش ندارید، اگر در شهری زندگی میکنید که از قدم زدن در آن احساس لذت نمیکنید و هزار اما و اگر دیگر، پس وقت آن رسیده که به اعماق شخصیتتان شیرجه بزنید و با خودتان کمی بیشتر آشنا شوید. اگر حالتان با شعر و ادبیات خوب است نه فرمولهای ریاضی، پس رشتهتان را عوض کنید. اگر رفتن به سر کار برایتان از شکنجه دردناکتر است، پس تغییرش دهید و به بهانههای واهی از این تغییر فرار نکنید، چون اگر درست چفت نشوید، همیشه یک قطعۀ اشتباهی باقی خواهید ماند.
خوشحالی برای هر کس شکلی دارد، سعی کنید شکل درست خودتان را پیدا کنید. آن قدر ظرفهای مختلف را امتحان کنید تا در نهایت به شکل مورد علاقهتان برسید.
چون خوشحالی باید کشف شود، نه تقلید.
عالی بود مینو جان. واژه ها در ذهن آدمها معنی هاشون متفاوته. راهکارا خیلی خوب بودن.